رشوت دادن. پاره دادن. (یادداشت مؤلف) : هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند. خاقانی. کعبه مرا رشوه داد شقۀ سبزش تاننهم مکه را ورای صفاهان. خاقانی. خاقانی اگر رشوه دهد خال لبش را ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد. خاقانی. گرگ چون رشوه داده بود ز پیش جست حق القدوم خدمت خویش. نظامی. و رجوع به رشوت دادن و رشوت و رشوه شود
رشوت دادن. پاره دادن. (یادداشت مؤلف) : هرچه اندوختم این طایفه را رشوه دهم بوکه در راه گروگان شدنم نگذارند. خاقانی. کعبه مرا رشوه داد شقۀ سبزش تاننهم مکه را ورای صفاهان. خاقانی. خاقانی اگر رشوه دهد خال لبش را ملک دو جهان خواهد و کمتر نپذیرد. خاقانی. گرگ چون رشوه داده بود ز پیش جست حق القدوم خدمت خویش. نظامی. و رجوع به رشوت دادن و رشوت و رشوه شود
رشوه گیر. رشوت گیر. رشوه بگیر. که از کسی پاره اخذ کند. (یادداشت مؤلف) : بگو آنچه دانی که حق گفته به نه رشوت ستانی و نه رشوه ده. (بوستان). و رجوع به رشوت خوارو رشوه خوار شود
رشوه گیر. رشوت گیر. رشوه بگیر. که از کسی پاره اخذ کند. (یادداشت مؤلف) : بگو آنچه دانی که حق گفته به نه رشوت ستانی و نه رشوه ده. (بوستان). و رجوع به رشوت خوارو رشوه خوار شود